[ بهشتِ کودکی! ]
کودکان!، گفتارشان زانرو خوش است!؛ که، درونشان!؛ خـُدعه و، نیرنگ نیست!... گر بهشتی هست، دُور ِ کودکی ست!_ نرمی ِ گـُل هست!؛ خار ِ جنگ! نیست!... همـّـه جا!، باغی!؛ کزان ِ کودک است!_ مالک ِ بر خاک و، آب و، سنگ! نیست!... از تصاحبها! ندارد آگهی!_ کارپرداز ِ طریق و، رنگ!؛ نیست!... اینهمه! از نام و، ننگ!؛ آزارهاست!_ همچو کودک!، پاک ماندن!؛ ننگ نیست!... اژدهای ِ حرص!، در بازارهاست!_ حکمَـتِ درویش!؛ دوغ و، بـَنگ!؛ نیست!... از گـُل ِ لبخندها!، ابزارهاست!_ مِهربان را!؛ چهره بی آژَنگ نیست!... زشتکاری!، خِشتِ کاخ ِ کارهاست!_ خوشتر از راهی شدن!؛ آهنگ نیست!... خوش!_ بزرگسالی!، که از خورشیدِ مِهر!؛ برخور است و، چرخ ِ فکرش!؛ لنگ نیست!. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک Helsingør 25,07,2006
|