[ می شود! امـّا، چه سخت!؟ ]
می شود! با راحتی!، از اشک ِ یک کودک! نکرد اندیشه ای و؛ شاد! _ در بَزمی! نشست... می شود! از درد و، رنج ِ یک زن ِ دربندِ مردی - جان به دور از ِمهر! - خود را! بی خیال و، دور ساخت!... می شود! بر ساز و، بوق و، های و، هوی و، زنگ و، آواز و، َتبِ تبلیغ های ِ_ { مـُد!، سیاست!، اجتماعی یاوَری ها!، یا، هنرواره! - بنامی از هنرها! - }؛ گوش بست!... می شود! از چاپلوسی و، تعارفهای ِ یک فرهنگ!_____ در یک جامعه!، یک قومیت!، یک سرزمین!؛_____ در درون ِ خـَلوتِ خود! سر به طغیان بر نکرد!... می شود! از - ظلم ِ انسانها! - به هر جای ِ جهان! بر [ همدگر!] _ یا، به هرجا![ بروجودِ جانورهای ِ دگر!]؛ با خویشتن! چیزی نگفت!...
می شود! با خوشخیالی!_ همـّـه با ِحرص ِ خوشالی بود و، َنزدِ َگلــّـه ای از بی خیالان!_ نیش ِ خودرا! باز کرد و، - جُک! بجای ِ گــُل! - شنفت!... می شود!_ امـّا، چه سخت!؟_ کودکِ جان را!، درون ِ خویش!، درهربار!؛ باید نیش زد! باید ندید!... راستی آیا ؟ چنین خوی و، سرشتی! می شود در ما! پدید؟_ می شود! امـّا، چه سخت!؟. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 25,09,1988 Helsingør
|