[ آرمان!! نه آرزو! ]
بجز خوردن و، خفتن و، کوش و، نوش! _ که هر تیره ازجان! نماید!؛ به آیا طریقی دگر!؟ نوع ِ انسان! کند؟ همه هوش ِاو!، کوش ِاو!، بَهرِ ابزارهاست!؛ که پاسخ، به امیال ِ تن را!!؛ به آسان کند!... فضا را! بپیموده او! بارها! تا مگر _ لبی بیشش ازبَهره خواری! بیاید دگر!... نه اندیشه کرده دَمی!، زیست را!، قوتِ روح!؛ ولی بَهرِ تن!، کنجکاوان!؛ به دریا و، کوه!... یکی قوتِ روحت!، به هستی!؛ تبِ مِهر! هست! _ که بهتر! زِآرایش ِ خانه و، چهر! هست!... طلب سوی ِ خرسندی ارنیز، یک خواهش است!؛ به اندیشه جائی ش!!، ارزش!!؛ درافزایش است!... فراتر! زِ خرسندی ات! درجهان! آرمان! _ که خرسندی ِ همّه جانها!، َنوا شد!؛ درآن!... نه خواهش!، نه هم، آرزو!؛ شد به نزدت گران! _ که با آرمان!! ارجمند است!! باغ ِ جهان!... اگر بیتهائی درین چامه! جائی ست کوتاه و، جائی بلند!؛ ِپی ِ کیفیت *1 باش! تا کمّیت *2 را! نیفتی به بند!... به پایان ِ یک جفت واژه! : که یک، روح باشد!؛ وآنگاه، کوه!؛ به ایران زبانی! یک آوا!، چنان نوح!، یا؛ توبتوه!... *1 به کیفیّتِ آمده اززبان ِ عرب!، نزدِ ایرانیان!؛ پس از- آنکه بومی شده!، رفته تشدیدِ آن!؛ ازمیان!... *2 به کمّیّتِ با دو تشدید!، درگویش ِ - فارسی گشته - ، نیز!؛ یکی اوّلش! مانده!، آن دوّمش!، گشته تحریف!!؛ با حُکم ِ تأییدِ اهل ِ تمیز!. تبِ چامه!، ازتابِ - اندیشه گستردگی - ست! _ نه تصمیم ِ نظم اندرآن است!!؛ - بی پردگی - ست!. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 21,02,2009 Helsingør
|