[ برای ِ فرزندِ راستین ِ آتش! ]
سیاوش!، آزمونش گشت؛ آتش! _ بُرون شد خوش! سرشتش بود بی غش!... تو! تاانجام! ماندی پاک گفتار! _ ز نامت! یادِ کسرا کرد پندار! _ به دفترها زدی رنگِ تب و، تاب! _ شدی خورشید و، ما گشتیم مهتاب... چو نیلوفر! که باجامی گوارا!، چشاند راز!؛ بودی جنگل آرا!... به لبهایت، سخن - از- "آرش" آمد! _ که با دشمن، چنان پیکارش آمد؛ که جان ِ خود! گذارَد در کمانش! _ فراگسترده شد "ایران!" ز جانش!... تو گفتی : چون بباید!! دوست بودن! _ به مردمها! به کوشش!، یا؛ سُرودن!... همیشه جانـِمان! یادِ تو باشد! _ امید آنکه!، همه؛ شادِ تو باشد!. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 23, April, 1986 Malmo Sweden
|