[ درسوگِ مُخ تبکردگان!]
مُخ!، رازها!!؛ بیرون ُکنَد! _ چاره!!، به تابِ خون! ُکنَد! _ ابزارو، داروی ِ گران! _ ازگنجه ی ِ گردون! ُکنَد!... بر سِرّ ِ خاک و، کهکشان! _ پاسُخ! بَسی موزون ُکنَد!... با زیرکی!، همتیره را!؛ فرمان دهد! دلخون ُکنَد!... با شستشوی ِ مغزها! _ آئین! ِپی ِ افسون! ُکنَد!... با نام ِ دولتمردها!، انبارِ جیب!؛ افزون ُکنَد!... یک ویژگی!، ازخویش ِ مُخ!؛ ارجش! َگهی وارون ُکنَد! _ چون، پُرسشی کزمُخ!، شود!؛ تلخی درین معجون ُکنَد! _ آن پُرسش ِ با احتیاط!، سازِ سخن!؛ اینگون! ُکنَد! : بَر مَردُم ِ ُخسبیده مُخ!، ابزارو، دارو!!؛ چون ُکنَد؟. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 15,04,2009 Helsingør
|