[ مستی ِ خود جوش! ]
مستیّ و، هزار بار نفرین! _ بر هوش! اگر، به خودپرستی ست!... بی ترس! _ که نیست میشود عـُمر!، بی حرص! به نوش ِ شهد ِ شادی!، از- آن - که، اساس ِ جان! به تکرار!؛ با کوشش و، هوش ِ ذ ّره! درجوش! _ جاوید کند جهان که هستی ست!... پس، ترس! ببایدم فراموش! _ پس؛ حرص! نبایدم! که پَـستی ست!. هاشم شریفی << بودش >> دانمارک 27,04,2003 in the train, from Copenhagen to Hillerød
|